كجا ایستاده ایم

این عکسی است که فضاپیمای وویجر از زمین گرفته است. عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان می دهد. کارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در قسمتی از این کتاب می خوانیم :دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬ در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است. زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است. به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید. این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند. به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬ چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند. تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود. سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست. در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.

انتظار

طرف ما شب نیست

صدا با سکوت آشتی نمی کند

کلمات انتظار می کشند

من با تو تنها نیستم ،هیچ کس با هیچ کس تنها نیست

شب از ستاره ها تنهاتر است....

                                                                   شاملو

بورقانی رفت

احمد بورقانی، نماينده مردم تهران و عضو هيات رييسه مجلس

چرا این سال "بد" تمام نمی شه،چقدر در یك سال باید خبر بد شنید. دیشب كه ساجده عرب سرخی خبر رفتن احمد بورقانی رو داد دلم نمی خواست باور كنم ،ننوشتم تا باورم نشه اما با ننوشتن هیچ چیز تغییر نمی كنه ،بورقانی رفت مثل مهران به همون راحتی. دیشب اولین خاطره ای كه از بورقانی جلوی چشمم گذشت روز آخر مجلس ششم بود جای حاج آقا كروبی تو هیات رییسه نشسته بود و یكی یكی اسم نماینده ها رو می خوند كه لوح یادگاری از دست رییس مجلس ششم بگیرند طبق معمول همیشه  سرشار از روحیه و انرژی بود فرا خور حال هر نماینده و خاطرات چهر ساله شوخی میكرد و همه را به خنده می انداخت ،آخر سر هم وقتی اطراف كروبی شلوغ شده بود به نماینده ها گفت" هر كسی فقط یك طرف صورت حاج آقا رو ببوسه بیشتر از یك بوس خلاف آیین نامه است" كه همه خندیدن یادش گرامی روحش شاد...